loading...
عزت الله شرافت
عزت الله شرافت بازدید : 18 جمعه 09 خرداد 1393 نظرات (0)

انتشارات کانون از مرتضی کربلايی لو کتابی به بازار فرستاده به نام «پياده نظام در پياده رو». به روراستی بگويم تا حالا کاری از کربلايی لو نخوانده بودم. اما می دانستم که تحصِلات عالی در حوزه فلسفه صدرايی دارد و از عرفان آگاهی بسيار. خُب نويسنده ای با اين عقبه ی مطالعاتی و تحصيلی، خواسته يا ناخواسته با نگاهی فلسفی و عرفانی به قضايا می نگرد. رد پای مطالعاتی اش توی آثارش هم ديده می شود. اين مطلب را در نقدهايی که درباره کتاب های قبلی اش نوشته شده بود خوانده بودم. و اما اين کتاب جديدش که رمانی است از مجموعه «رمان نوجوان امروز» و برای گروه سنی «د» و «ه». داستان کربلايی لو زرورقی است برای اين که مفاهيم مورد نظرش در آن بپيچد. هر جا هم که روايت داستانی کار را سخت کرده، ديدگاه هايش را از زندگی و مفاهيم آن، و مضامينی چون ارزش ها و تفاوت های فرهنگی طبقات مختلف اجتماع را به شکلی صريح و گُل درشت بيان کرده. از همه اين ها که بگذريم يک نکته ذهنم را قلقلک می دهد و آن تصويری است که نويسنده از زاويه ديد «رسول» به خواننده نشان می دهد: «... پنجره نيمه باز بود و پشتش يک پرده ی نازک با بادی که انگار از داخل خانه می وزيد و ... اين نگاه جسورانه به داخل خانه قلب رسول را به تپش انداخته بود ... انگار منتظر بود مادر اميدمهدی يک آن آشکار شود. همان که صدای «بله؟» از آن او بود.»

کربلايی لو در اين اثرش ارجاعات برون متنی زيادی دارد ولی اين يکی اش از آن ارجاعات است که خيلی برای مرجعش دچار دردسر نمی شويد. نمی دانم من اشتباه می کنم يا نويسنده در رمان نوجوان خود، مقوله جنسی و صحنه های بسيار ملايم اروتيک را گنجانده است؟! تصورش را بکنيد عشق ورزی به مادر هم کلاسی ات در سن 10-12 سالگی. بعد هم ناتمام ماندن اين مضمون!. شايد به خاطر صلاحديد ناشر!!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 12
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 19
  • بازدید امروز : 5
  • باردید دیروز : 15
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 20
  • بازدید ماه : 20
  • بازدید سال : 26
  • بازدید کلی : 686